سه سال اول ابتدایی مدرسه جالب و باصفایی داشتم. قبل عید تو کلاس سفره هفت سین مینداختیم و هممون میتونستیم روسری برای خودمون بیاریم. اون روز مدرسه پر از دخترهای کوچیکی بود با روسریهای رنگارنگ و هفت سینهای کوچیک تو دستهاشون. یادمه یکی دو سال بهمون تنگهای کوچولوی ماهی قرمز میدادن. انقدر کوچیک و نازک و سبک بودن که باید تمام مدت توی مدرسه و سرویس و خونه حواست رو جمع میکردی که تنگ به جایی نخوره و نشکنه. یادمه حتی اگه تو سالم رسوندنش به خونه موفق میشدم، باز هم لبههای نازک شیشه لبپر میشد.
این روزها احساس همون تنگهای کوچیک رو دارم. احساس میکنم انقدر نازک و شکستنی شدم که کوچکترین چیزها باعث میشن لبپر بشم. حتی دسته پلاستیکی صندلی اتوبوس که هزار بار بهش برخورد کردم و هیچوقت باعث نشده چیزیم بشه، حالا راحت منو لب پر میکنه.
لحظاتی هستن که باعث میشن خیلی به آدمها احساس نزدیکی کنم. فرقی نداره کجا با این موضوع مواجه بشم؛ فیلم، سریال، دوست، خانواده، فرقی نداره. اما هروقت که با آدمها تو این حالت مواجه میشم احساس میکنم یکدفعه خیلی به من و به قلبم نزدیک میشن. یکهو میتونم با تمام وجودم درکشون کنم و کنارشون بشینم و قلبا دوستشون داشته باشم، با وجود تمام تفاوتهایی که بین من و اونها ممکنه وجود داشته باشه. دلم میخواد اسمش رو بذارم لحظات تنگ ماهی. لحظاتی که آدمها خالصن، نزدیکن، واقعین، مظلومن. احساس میکنم قلبم با این لحظهها آشناست، هم برای خودم هم برای بقیه.
اما یک تفاوت بزرگ وجود داره. وقتی توی آدمها با این لحظات مواجه میشم، باعث میشه خیلی خیلی دوستشون داشته باشم، باعث میشه که دلم بخواد بغلشون کنم و رهاشون نکنم، دلم بخواد کنارشون باشم و تنهاشون نذارم. خیلی وقتها هم از پس این کار برنمیام اما میدونم که واقعا دلم میخواد اینطور باشم. ولی وقتی نوبت به خودم میرسه، از تنگ بودن متنفر میشم، از خودم بودن متنفر میشم، از نفسهام متنفر میشم، از بدنم متنفر میشم.
انگار برای همینه که توی این لحظات عاشق آدمها میشم. چون با تمام وجودم میدونم که ممکنه اونها الان از خودشون متنفر باشن و واقعا نیاز داشته باشن کسی دوستشون داشته باشه. اما اگر نخوام منتظر کسی باشم که تنگ ماهیم رو دوست داشته باشه، اصلا اگر کسی نباشه که دوستش داشته باشه، باید با تنگم و این همه تنفرم بهش چی کار کنم؟
از اینکه انقدر مراقب تنگ شیشهای نازکم باشم که نشکنه و اون باز هم لبپر بشه، خستهام.
نام اثر: lost souls wandering